خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیرنویس
[اسم]
der Untertitel
/ˈʊntɐˌtiːtl̩/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Untertitel]
[ملکی: Untertitels]
1
زیرنویس
1.Die Fotos in dieser Zeitschrift haben lustige Untertitel.
1. عکسهای این مجله زیرنویسهای بامزهای دارند.
2.Ich habe die automatischen Untertitel aktiviert.
2. من زیرنویس خودکار را فعال کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
unterteilen
unterteil
untertauchen
untertasse
untersuchungshaft
untertreiben
untertreibung
untervermieten
unterwandern
unterwanderung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان