1 . یکی کردن
[فعل]

vereinen

/fɛɐ̯ˈʔaɪ̯nən/
فعل گذرا
[گذشته: vereinte] [گذشته: vereinte] [گذشته کامل: vereint] [فعل کمکی: haben ]

1 یکی کردن ادغام کردن، متحد کردن

مترادف و متضاد einigen integrieren vereinigen
  • 1.Das Schicksal hat sie nach langer Trennung wieder vereint.
    1. سرنوشت آن‌ها را بعد از یک جدایی طولانی دوباره یکی کرد.
  • 2.Die Berufsausbildung vereint theoretische und praktische Arbeit.
    2. دوره آموزشی کار، کار نظری و عملی را ادغام می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان