خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دلتنگ شدن
[فعل]
vermissen
/fɛɐ̯ˈmɪsn̩/
فعل گذرا
[گذشته: vermisst]
[گذشته: vermisst]
[گذشته کامل: vermisst]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
دلتنگ شدن
دل (برای کسی/چیزی) تنگ شدن
1.Ich habe dich sehr vermisst.
1. دل من برای تو خیلی تنگ شد.
2.Ich vermisse meine Familie.
2. من دلتنگ خانوادهام شدم. [دلم برای خانوادهام تنگ شد.]
تصاویر
کلمات نزدیک
vermischung
vermischen
verminen
verminderung
vermindern
vermitteln
vermittler
vermittlung
vermummen
vermurksen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان