1 . دلتنگ شدن
[فعل]

vermissen

/fɛɐ̯ˈmɪsn̩/
فعل گذرا
[گذشته: vermisst] [گذشته: vermisst] [گذشته کامل: vermisst] [فعل کمکی: haben ]

1 دلتنگ شدن دل (برای کسی/چیزی) تنگ شدن

  • 1.Ich habe dich sehr vermisst.
    1. دل من برای تو خیلی تنگ شد.
  • 2.Ich vermisse meine Familie.
    2. من دلتنگ خانواده‌ام شدم. [دلم برای خانواده‌ام تنگ شد.]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان