خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گمان کردن
[فعل]
vermuten
/fɛɐ̯ˈmuːtən/
فعل گذرا
[گذشته: vermutete]
[گذشته: vermutete]
[گذشته کامل: vermutet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
گمان کردن
ظن داشتن
1.Die Polizei vermutet, dass der Mann ermordet wurde.
1. پلیس ظن دارد که مرد به قتل رسیده است.
2.Ich vermute mal, dass er Recht hat.
2. من گمان میکنم او حق دارد.
3.Ich vermute, sie wird heute nicht kommen.
3. من گمان می کنم او امروز نخواهد آمد.
تصاویر
کلمات نزدیک
vermurksen
vermummen
vermittlung
vermittler
vermitteln
vermutlich
vermutung
vermählen
vermählung
vermöbeln
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان