1 . گمان کردن
[فعل]

vermuten

/fɛɐ̯ˈmuːtən/
فعل گذرا
[گذشته: vermutete] [گذشته: vermutete] [گذشته کامل: vermutet] [فعل کمکی: haben ]

1 گمان کردن ظن داشتن

  • 1.Die Polizei vermutet, dass der Mann ermordet wurde.
    1. پلیس ظن دارد که مرد به قتل رسیده است.
  • 2.Ich vermute mal, dass er Recht hat.
    2. من گمان می‌کنم او حق دارد.
  • 3.Ich vermute, sie wird heute nicht kommen.
    3. من گمان می کنم او امروز نخواهد آمد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان