1 . کسی را) درگیر (چیزی) کردن) 2 . درگیر چیزی شدن 3 . سردرگم شدن 4 . سردرگم کردن
[فعل]

verwickeln

فعل گذرا و ناگذر

1 کسی را) درگیر (چیزی) کردن)

2 درگیر چیزی شدن

3 سردرگم شدن

4 سردرگم کردن درهم کردن، پبچ انداختن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان