خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصمیم
[اسم]
der Vorsatz
/ˈfoːɐ̯ˌzat͡s/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Vorsätze]
[ملکی: Vorsatzes]
1
تصمیم
قصد
مترادف و متضاد
Absicht
Entscheid
Entschluss
1.Das wäre ein guter Vorsatz.
1. این یک تصمیم خوب است.
2.Er hat den festen Vorsatz, weniger zu arbeiten.
2. او برای کمتر کارکردن تصمیمی قطعی دارد.
3.Ich würde niemals jemanden mit Vorsatz verletzen.
3. من هرگز نمیخواهم به کسی از قصد آسیب برسانم.
تصاویر
کلمات نزدیک
vorsaison
vorsagen
vorrücken
vorrätig
vorruhestand
vorschau
vorschein
vorschieben
vorschießen
vorschlag
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان