خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درنگ کردن
[فعل]
zögern
/ˈtsøːɡɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: zögerte]
[گذشته: zögerte]
[گذشته کامل: gezögert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
درنگ کردن
تعلل کردن
1.Er zögerte einen Moment, bevor er antwortete.
1. او لحظه ای تعلل کرد، پیش از آنکه جواب بدهد.
2.Er zögerte mit seiner Entscheidung.
2. او در تصمیمش تعلل کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
zögerlich
zäumen
zärtlichkeit
zärtlich
zäpfchen
züchten
züchter
züchtigen
züchtigung
züchtung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان