1 . با هم زندگی کردن 2 . زندگی مشترک
[فعل]

zusammenleben

/ʦuˈzamənˌleːbn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: lebte zusammen] [گذشته: lebte zusammen] [گذشته کامل: zusammengelebt] [فعل کمکی: haben ]

1 با هم زندگی کردن

  • 1.Sie sind verheiratet und leben zusammen.
    1. آن‌ها ازدواج کرده‌اند و با هم زندگی می‌کنند.
  • 2.Wir können endlich als Familie zusammenleben.
    2. ما بالاخره می‌توانیم به‌عنوان یک خانواده زندگی کنیم.
[اسم]

das Zusammenleben

/ʦuˈzamənˌleːbn̩/
غیرقابل شمارش خنثی
[ملکی: Zusammenlebens]

2 زندگی مشترک

  • 1.Es geht ums Zusammenleben.
    1. موضوع سر زندگی مشترک است.
  • 2.Sie macht das Zusammenleben mit Kindern in diesem Land von Tag zu Tag schwieriger.
    2. او زندگی مشترک با فرزندان را در این کشور روزبه‌روز سخت‌تر می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان