خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به هم کوبیدن
[فعل]
zusammenschlagen
/tsuːzˈamənʃlˌɑːɡən/
فعل بی قاعده ضعیف
فعل گذرا
[گذشته: schlug zusammen]
[گذشته: schlug zusammen]
[گذشته کامل: zusammengeschlagen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
به هم کوبیدن
به هم زدن
1.Der Schlagzeuger schlug die Becken zusammen.
1. نوازنده سنجها را به هم میزد.
2.Er hat seine Hände zusammengeschlagen.
2. او دو دستش را به هم کوبید.
تصاویر
کلمات نزدیک
zurückwandern
zurücknehmen
zungenbrecher
zueinanderfinden
zeitform
zusammenzählen
aktentasche
kognitiv
haptisch
bekleben
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان