1 . تدریجی 2 . به‌تدریج
[صفت]

allmählich

/alˈmɛːlɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: allmählicher] [حالت عالی: allmählichsten]

1 تدریجی رفته رفته

  • 1.Ich bemerke eine allmähliche Verbesserung meiner französischen Aussprache.
    1. من به بهبود تدریجی تلفظ فرانسوی خود پی می‌برم.
[قید]

allmählich

/alˈmɛːlɪç/
غیرقابل مقایسه

2 به‌تدریج کم‌کم

مترادف و متضاد langsam nach und nach
  • 1.Allmählich wurde mir klar, was mein Mentor mit seinen Anmerkungen meinte.
    1. به‌تدریج برای من آشکار شد که مشاور من با توضیحات خود چه منظوری داشت.
  • 2.Mein Arzt riet mir, die Dosis allmählich zu verringern.
    2. پزشک به من پیشنهاد داد که دوز (دارو) را به‌تدریج کاهش بدهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان