[قید]

wieder

/ˈviːdɐ/
غیرقابل مقایسه

1 دوباره

مترادف و متضاد abermals noch einmal wiederum
  • 1.Du hörst wieder nicht zu!
    1. تو دوباره گوش نمی‌کنی!
  • 2.Du musst ihn daran erinnern, sonst vergisst er es wieder.
    2. تو باید به او یادآوری کنی وگرنه او دوباره فراموشش می‌کند.
  • 3.Meine Mutter war krank. Jetzt ist sie aber wieder gesund.
    3. مادر من مریض بود. حالا اما دوباره سالم است.
  • 4.Wieder stehst du in der Tür.
    4. دوباره تو دم در ایستاده‌ای.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان