خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهم ریختن
[فعل]
alterar
/ˌaltɛɾˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: alteré]
[حال: altero]
[گذشته: alteré]
[گذشته کامل: alterado]
صرف فعل
1
بهم ریختن
مختل کردن، بر هم زدن
1.El chico nuevo alteró la tranquilidad de la clase.
1. دانشآموز جدید آرامش کلاس را بر هم زد.
کلمات نزدیک
gravemente
ilimitado
aceleradamente
abono
desperdicio
evidencia
devastador
creciente
torrencial
casquete polar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان