خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زندان
[اسم]
la cárcel
/kˈaɾθel/
قابل شمارش
مونث
[جمع: cárceles]
1
زندان
1.El juez condenó al acusado a 20 años de cárcel.
1. قاضی متهم را به بیست سال زندان محکوم کرد.
کلمات نزدیک
atraco
atracar
acusar
defensor
reenviar
cometer un delito
condenar
constitución
corrupción
inocente
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان