1 . سرد 2 . سرما
[صفت]

frío

/fɾˈio/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fría] [جمع مونث: frías] [جمع مذکر: fríos]

1 سرد

  • 1.Se acerca un frente frío.
    1. یک جبهه هوای سرد در حال نزدیک‌شدن است.
[اسم]

el frío

/fɾˈio/
غیرقابل شمارش مذکر

2 سرما

  • 1.La puerta está abierta y está entrando el frío.
    1. در باز است و سرما داخل می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان