خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرد
2 . سرما
[صفت]
frío
/fɾˈio/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fría]
[جمع مونث: frías]
[جمع مذکر: fríos]
1
سرد
1.Se acerca un frente frío.
1. یک جبهه هوای سرد در حال نزدیکشدن است.
[اسم]
el frío
/fɾˈio/
غیرقابل شمارش
مذکر
2
سرما
1.La puerta está abierta y está entrando el frío.
1. در باز است و سرما داخل میشود.
کلمات نزدیک
estúpido
sexy
vago
tímido
valiente
caliente
cálido
silencioso
tranquilo
ruidoso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان