خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تأثیر
[اسم]
la influencia
/ˌimfluˈɛnθja/
قابل شمارش
مونث
[جمع: influencias]
1
تأثیر
نفوذ، اثر
1.Mi mamá dice que mi nuevos amigos son una mala influencia.
1. مادرم میگوید دوستان جدیدم تأثیر بدی دارند.
کلمات نزدیک
psicológico
lumínico
imaginario
crudeza
dinamismo
simbolizar
confundir
telón
decorado
palco
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان