خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نیمرخ
2 . شرححال
[اسم]
el perfil
/pɛɾfˈil/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: perfiles]
1
نیمرخ
1.El novio de Alicia es más guapo de perfil que de frente.
1. دوستپسر "آلیسیا" از نیمرخ زیباتر است تا از جلو.
2
شرححال
پروفایل
1.Ha actualizado su perfil de Facebook.
1. او شرححال فیسبوک خود را بهروز کردهاست.
کلمات نزدیک
quieto
alzar
sudoroso
ponerse de rodillas
dar una patada
atento
estar como una cabra
no tener dos dedos de frente
responsable
curioso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان