خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تخم گذاشتن
[عبارت]
poner huevos
/ponˈɛɾ wˈeβos/
1
تخم گذاشتن
1.Mis gallinas ponen unos huevos magníficos.
1. مرغهای من تخمهای بسیار خوبی میگذارند.
کلمات نزدیک
peral
ordeñar
manzano
jardinera
huerto
prado
ramo
recolectar
sembrar
semillero
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان