1 . حل کردن
[فعل]

resolver

/rˌesɔlβˈɛɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: resolví] [حال: resuelvo] [گذشته: resolví] [گذشته کامل: resuelto]

1 حل کردن

مترادف و متضاد solucionar
  • 1.No sé cómo resolver el problema.
    1. نمی‌دانم مشکل را چگونه حل کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان