خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منظره
2 . بینایی
[اسم]
la vista
/bˈista/
قابل شمارش
مونث
[جمع: vistas]
1
منظره
چشمانداز
1.Nuestra habitación del hotel tiene una vista espectacular del mar.
1. اتاق هتل ما منظره فوقالعادهای از دریا دارد.
2
بینایی
دید
1.Yo no necesito gafas; mi vista es perfecta.
1. من به عینک نیاز ندارم؛ بینایی من عالی است.
کلمات نزدیک
viñeta
venezolano
vanguardista
valorar
un montón
acrónimo
adscrito
agobiado
ahogar
alarma
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان