خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کفش
[اسم]
el zapato
/θapˈato/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: zapatos]
1
کفش
مترادف و متضاد
calzado
1.Voy al centro comercial para comprar un par de zapatos para el trabajo.
1. دارم به مرکز تجاری میروم تا برای محل کارم یک جفت کفش بخرم.
کلمات نزدیک
trabajador
torpe
tacaño
soltero
simpático
agencia
aventura
ayuda
bici
cala
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان