1 . بزرگ کردن [کودک، فرزند...] 2 . بالا بردن 3 . بالاتر رفتن 4 . مصرانه مخالفت کردن (با) 5 . ساختن 6 . پرورش دادن 7 . ارتقا یافتن
[فعل]

élever

/el(ə)ve/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: élevé] [حالت وصفی: élevant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بزرگ کردن [کودک، فرزند...] پروراندن

مترادف و متضاد éduquer
élever un enfant/un bébé...
بچه‌ای/نوزادی... را بزرگ کردن
  • 1. Il a été élevé par sa grand-mère.
    1. مادربزرگش، بزرگش کرد. [او توسط مادر بزرگش بزرگ شد.]
  • 2. Ils l'ont élevé comme si c'était leur fils.
    2. او را جوری بزرگ کردند که انگار پسرشان بود.
  • 3. Je veux seulement élever mon bébé.
    3. من فقط می‌خواهم بچه‌ام را بزرگ کنم.

2 بالا بردن افزایش دادن

مترادف و متضاد grandir hausser sublimer abaisser avilir dégrader
élever la voix/le niveau de la rivière...
صدا/سطح رودخانه... را بالا بردن
  • 1. Il n'ose plus élever la voix .
    1. او دیگر جرئت بالا‌بردن صدایش را ندارد.
  • 2. Les pluies ont élevé le niveau de la rivière.
    2. باران، سطح (آب) رودخانه را افزایش داده‌است.

3 بالاتر رفتن افزایش یافتن، بیشتر شدن (s'élever)

مترادف و متضاد se monter
s'élever à 320 mètres/cent...
به 320 متر/صد... افزایش یافتن
  • 1. La tour Eiffel s'élève à 320 mètres.
    1. برج ایفل به 320 متر افزایش می‌یابد.
  • 2. Le nombre de blessés s'élève à plus de cent.
    2. تعداد مجروحان به بیش از صد نفر افزایش یافت.

4 مصرانه مخالفت کردن (با) (s'élever)

مترادف و متضاد s'opposer
s'élever contre une protestation/critique...
با اظهارنظری/انتقادی... مصرانه مخالفت کردن
  • Il s'élève contre toute forme de ségrégation.
    او با هر نوع تفکیک نژادی و مذهبی مصرانه مخالفت می‌کند.

5 ساختن بالا بردن، بنا کردن

مترادف و متضاد bâtir construire dresser ériger
élever une édifice/un appartement...
بنایی/آپارتمانی... را ساختن [بالا بردن]
  • 1. Ils ont très vite élevé l'appartement.
    1. آنها به‌سرعت آپارتمان را بالا بردند.
  • 2. Les clowns élèvent le chapiteau de cirque.
    2. دلقک‌ها چادر سیرک را بالا می‌برند.

6 پرورش دادن

élever des autruches/poulets...
شترمرغ/مرغ... پرورش دادن
  • 1. Comment élever une autruche ?
    1. چطور شترمرغ پرورش بدهیم؟
  • 2. Son oncle élève des chevaux.
    2. عمویش اسب پرورش می‌دهد.

7 ارتقا یافتن بالاتر رفتن (s'élever)

مترادف و متضاد monter
s'élever (dans la hiérarchi)
(در سلسه مراتبی) ارتقا یافتن
  • 1. Elle s'est élevée dans la hiérarchi.
    1. او در سلسه مراتب ارتقا یافت.
  • 2. Le niveau du collège s'élève.
    2. سطح کالج بالاتر می‌رود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان