خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دفع کردن
2 . رفع کردن
3 . حذف کردن
4 . کنار گذاشتن
5 . از بین بردن [ادبی]
[فعل]
éliminer
/eliminˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: éliminé]
[حالت وصفی: éliminant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دفع کردن
ادرار کردن
1.Boire fait éliminer
1. آب نوشیدن ادرار میآورد.
2.éliminer ce redoutable acide urique
2. دفع کردن این اسید اوریک هولناک
2
رفع کردن
برطرف کردن
1.L'écrémage élimine la matière grasse du lait.
1. سرشیر گیری چربی شیر را رفع میکند.
3
حذف کردن
1.Éliminer qqn d'un groupe
1. کسی را از گروه حذف کردن
4
کنار گذاشتن
از دور خارج کردن
1.Il a été éliminé pour dopage.
1. او را به خاطر دوپینگ کنار گذاشتند.
5
از بین بردن [ادبی]
کشتن
1.éliminer les croyances
1. مومنان را از بین بردن
تصاویر
کلمات نزدیک
éliminatoire
élimination
élimer
éligible
élider
éliminé
élimé
élire
élisabeth
élision
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان