1 . دفع کردن 2 . رفع کردن 3 . حذف کردن 4 . کنار گذاشتن 5 . از بین بردن [ادبی]
[فعل]

éliminer

/eliminˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: éliminé] [حالت وصفی: éliminant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دفع کردن ادرار کردن

  • 1.Boire fait éliminer
    1. آب نوشیدن ادرار می‌آورد.
  • 2.éliminer ce redoutable acide urique
    2. دفع کردن این اسید اوریک هولناک

2 رفع کردن برطرف کردن

  • 1.L'écrémage élimine la matière grasse du lait.
    1. سرشیر گیری چربی شیر را رفع می‌کند.

3 حذف کردن

  • 1.Éliminer qqn d'un groupe
    1. کسی را از گروه حذف کردن

4 کنار گذاشتن از دور خارج کردن

  • 1.Il a été éliminé pour dopage.
    1. او را به خاطر دوپینگ کنار گذاشتند.

5 از بین بردن [ادبی] کشتن

  • 1.éliminer les croyances
    1. مومنان را از بین بردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان