خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اثر
[اسم]
l'œuvre
/œvʀ/
قابل شمارش
مونث
1
اثر
کار
1.C'est une artiste dont j'admire l'œuvre.
1. این هنرمندی است که من کارش را تحسین می کنم.
2.Les premières œuvres de l'auteur ne sont pas très connues.
2. اولین آثار نویسنده خیلی مشهور نیستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
œufs en neige
œuf en chocolat
œuf
œstrogène
œsophage
à bas
à coup de
à coup sûr
après coup
coup de chance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان