خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارمند آژانس مسافرتی
[اسم]
l'agent de voyage
/aʒɑ̃ də vwajaʒ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: agents de voyage]
1
کارمند آژانس مسافرتی
1.Je vais appeler un agent de voyage.
1. من با یک کارمند آژانس مسافرتی تماس خواهم گرفت.
2.L'agent de voyage m'a expliqué l'itinéraire.
2. کارمند آژانس مسافرتی مسیر مسافرت را برایم شرح داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
agent de police
agent de nettoyage
agent de la circulation
agent de change
agent
agent immobilier
agglomération
agglomérer
aggloméré
agglutiner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان