خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عامل املاک و مستغلات
[اسم]
l'agent immobilier
/aʒɑ̃ imɔbilje/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: agents immobiliers]
1
عامل املاک و مستغلات
دلال مسکن
1.J'ai fait appel à un agent immobilier pour me trouver la maison de mes rêves.
1. من برای پیدا کردن خانه رویاهایم با یک عامل املاک و مستغلات تماس گرفتم.
2.L'agent immobilier a fait voir des maisons à vendre à ce couple.
2. دلال مسکن خانههای برای فروش را به این زوج نشان داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
agent de voyage
agent de police
agent de nettoyage
agent de la circulation
agent de change
agglomération
agglomérer
aggloméré
agglutiner
aggravation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان