خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرام کردن
[فعل]
apaiser
/apeze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: apaisé]
[حالت وصفی: apaisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آرام کردن
آرامش بخشیدن
مترادف و متضاد
calmer
1.La mère berce le bébé dans ses bras pour l'apaiser.
1. مادر برای آرام کردن بچه او را به آرامی تکان میدهد.
2.Mes mouvements lents ont apaisé le cheval.
2. حرکتهای آرام من اسب را آرام کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
apaisant
août
aorte
anémone
anémique
apanage
aparté
apathie
apathique
apatride
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان