خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیتفاوتی
[اسم]
l'apathie
/apati/
قابل شمارش
مونث
1
بیتفاوتی
بیاعتنایی
1.Il a plongé dans l'apathie depuis le décès de sa femme.
1. او از زمان مرگ همسرش در بیتفاوتی فرو رفت.
2.Le docteur sortit de son apathie habituelle.
2. دکتر از بیتفاوتی همیشگیاش بیرون آمد.
تصاویر
کلمات نزدیک
aparté
apanage
apaiser
apaisant
août
apathique
apatride
apec
apercevoir
aperçu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان