خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دچار آفتابزدگی شدن
2 . دیوانه شدن
[عبارت]
avoir le coup de bambou
/avwaʀ lə ku də bɑ̃bu/
1
دچار آفتابزدگی شدن
1.On est resté toute la journée au soleil et j'ai eu le coup de bambou .
1. تمام روز در آفتاب بودیم و آفتاب زده [گرما زده] شدم.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنی تحت الفظی این عبارت "ضربهی بامبو داشتن" است که کنایه از "دچار آفتابزدگی شدن" است.
2
دیوانه شدن
مجنون شدن
1.Après la mort de sa femme, il avait le coup de bambou.
1. بعد از مرگ زنش، او دیوانه شده بود.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنی تحت الفظی این عبارت "ضربهی بامبو داشتن" است که کنایه از "دیوانه شدن" یا "مجنون شدن" است.
تصاویر
کلمات نزدیک
avoir le cerveau en ébullition
avoir le cafard
avoir le bleus
avoir la tête qui tourne
avoir la pêche
avoir le coup de blues
avoir le cœur sur la main
avoir le déclic
avoir le feu au derrière
avoir le feu sacré
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان