1 . نوشیدن 2 . مشروب نوشیدن 3 . جذب کردن 4 . نوشیدن
[فعل]

boire

/bwaʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: bu] [حالت وصفی: buvant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نوشیدن

مترادف و متضاد prendre
boire quelque chose
چیزی نوشیدن
  • 1. Je bois du lait avant de dormir.
    1. من قبل از خواب شیر می‌نوشم.
  • 2. Tu veux boire quelque chose ? Un jus de fruits, peut-être ?
    2. می‌خواهی چیزی بنوشی؟ شاید آبمیوه‌ای؟

2 مشروب نوشیدن مشروب خوردن، نوشیدنی الکلی خوردن

  • 1.Son mari boit.
    1. شوهرش مشروب می‌نوشد. [الکلی است.]

3 جذب کردن

مترادف و متضاد absorber pomper
boire de l'eau
آب را جذب کردن
  • La terre a bu toute l'eau.
    زمین کل آب را جذب کرد.
[اسم]

le boire

/bwaʀ/
غیرقابل شمارش مذکر

4 نوشیدن عمل نوشیدن

مترادف و متضاد manger
  • 1.Il travaille tellement qu'il en perd le boire et le manger.
    1. او آنقدر کار می‌کند که نوشیدن و خوردن از یادش رفته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان