خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بمب
[اسم]
la bombe
/bɔ̃b/
قابل شمارش
مونث
1
بمب
1.On a évacué le quartier après la découverte d'une bombe de la dernière guerre.
1. ما بعد از کشف یک بمب از (زمان) آخرین جنگ، محله را تخلیه کردیم.
2.Sans déclencheur, la bombe n'explosera pas.
2. بدون ضامن، بمب منفجر نخواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bombardier
bombarder
bombardement
bombage
bolée
bombe contre les insectes
bombe d'autodéfense
bombe de peinture
bombe désodorisante
bomber
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان