خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوختگی
2 . سوزش
[اسم]
la brûlure
/bʀylyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
سوختگی
جای سوختگی
1.J'ai mis de la crème pour soulager la douleur provoquée par la brûlure.
1. من برای تسکین دادن درد ناشی از سوختگی کرم زدم.
2.Sa trop longue exposition au soleil a provoqué des brûlures.
2. قرار گرفتن بسیار طولانی او در آفتاب سوختگیهایی (برایش) ایجاد کرده است.
2
سوزش
تصاویر
کلمات نزدیک
brûler
brûle-pourpoint
brûle-parfum
brûlant
bréviaire
brûlé
bts
buanderie
buccal
bucolique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان