خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبهم
2 . مه آلود
[صفت]
brumeux
/bʀymø/
قابل مقایسه
[حالت مونث: brumeuse]
[جمع مونث: brumeuses]
[جمع مذکر: brumeux]
1
مبهم
گنگ
1.Cette soirée-là n'est qu'un souvenir brumeux.
1. آن شب نشینی تنها یک خاطره مبهم است.
2.Les signes sont brumeux.
2. نشانهها گنگ هستند.
2
مه آلود
1.Ciel brumeux
1. آسمان مه آلود
تصاویر
کلمات نزدیک
brume
bruiteur
bruitage
bruit sourd
bruit de fond
brun
brunch
brunir
bruno
brushing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان