خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کیمن
[اسم]
le caïman
/kaimɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
کیمن
تمساح کوچک
1.J'aime ces bottes en peau de caïman.
1. من این چکمههای پوست کیمن را دوست دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
caïd
cavité
caviste
caviar
caverne
ccp
cd
cd-i
cdd
cdi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان