خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارت شناسایی
[اسم]
la carte d’identité
/kaʁt didɑ̃tite/
قابل شمارش
مونث
[جمع: cartes d’identité]
1
کارت شناسایی
1.Donnez-moi votre carte d’identité.
1. کارت اعتباریتان را به من بدهید.
2.Ma date de naissance est inscrite sur ma carte d'identité.
2. تاریخ تولدم روی کارت شناساییام ثبت شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
carte d’embarquement
carte de vœux
carte de visite
carte de séjour
carte de mémoire
carte grise
carte postale
carte vitale
cartel
carter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان