خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کیبرد (کامپیوتر)
2 . کلاویه
[اسم]
le clavier
/klavje/
قابل شمارش
مذکر
1
کیبرد (کامپیوتر)
صفحه کلید
1.Les touches de mon nouveau clavier sont très sensibles.
1. کلیدهای صفحه کلید جدیدم خیلی حساس هستند.
2
کلاویه
Les claviers d'un piano
کلاویههای یک پیانو
تصاویر
کلمات نزدیک
clavicule
clavecin
claustrophobie
clause
claudia
claviste
clef
cleptomanie
clerc
clergé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان