خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همتیمی
[اسم]
le coéquipier
/kɔekipjˈe/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: coéquipiers]
[مونث: coéquipière]
1
همتیمی
همگروهی
1.Le joueur a fait une passe à son coéquipier.
1. بازیکن به همتیمیاش پاس داد.
2.Une équipe de rugby compte 15 coéquipiers.
2. یک تیم راگبی از 15 همتیمی تشکیل میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
coyote
coworking
cowboy
covoiturage
couvrir quelqu'un de fleurs
coïncidence
coïncider
coït
coût
coûtant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان