خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انسجام
[اسم]
la cohésion
/kɔezjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
انسجام
اتحاد، یکپارچگی، پیوستگی
1.La cohésion du groupe assurera sa réussite.
1. انسجام گروه موفقیتش را تضمین میکند.
2.La cohésion est toujours utile pour le travail d'équipe.
2. یکپارچگی برای کار گروهی همیشه سودمند است.
تصاویر
کلمات نزدیک
cohéritier
cohérent
cohérence
cohue
cohorte
coi
coiffant
coiffe
coiffer
coiffeur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان