خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرایش کردن مو
2 . موی (خود را) مرتب کردن
[فعل]
coiffer
/kwafe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: coiffé]
[حالت وصفی: coiffant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آرایش کردن مو
مرتب کردن مو
1.Je vais coiffer la femme du colonel.
1. موهای زن سرهنگ را آرایش خواهم کرد.
2
موی (خود را) مرتب کردن
(se coiffer)
1.J'ai besoin d'un miroir pour me coiffer.
1. برای مرتب کردن موهایم به یک آینه نیاز دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
coiffe
coiffant
coi
cohésion
cohéritier
coiffeur
coiffeuse
coiffure
coin
coin cuisine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان