خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مصرف
2 . نوشیدنی
[اسم]
la consommation
/kɔ̃sɔmasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
[جمع: consommations]
1
مصرف
la consommation de quelque chose
مصرف چیزی
1. La consommation d'alcool pendant la grossesse est la principale cause de l'arriération mentale.
1. مصرف الکل در دوران بارداری علت اصلی عقب ماندگی ذهنی است.
2. La consommation de viande a augmenté.
2. مصرف گوشت افزایش یافته است.
consommation aux 100 km
مصرف بنزین تا 100 کیلومتر
2
نوشیدنی
1.Le billet d’entrée donne droit à une consommation gratuite.
1. بلیط ورودی به شما اجازه [داشتن] یک نوشیدنی مجانی را میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
consommateur
consommable
consolider
consolidation
consolidable
consommation de masse
consommer
consommé
consonance
consonantique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان