خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجاورت
[اسم]
la contiguïté
/kɔ̃tigɥite/
قابل شمارش
مونث
1
مجاورت
نزدیکی، شباهت
1.La contiguïté de ces deux maisons est visible d'ici.
1. مجاورت این دو خانه از اینجا مشخص [قابل دیدن] است.
2.Tu parles de la contiguïté de ces deux époques.
2. تو از شباهت این دو عصر [دوره] حرف میزنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
contigu
contextuel
contexte
conteur
contesté
continent
continental
contingent
continu
continuation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان