خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوستِ دختر
2 . دوستدختر
[اسم]
la copine
/kɔpˈin/
قابل شمارش
مونث
1
دوستِ دختر
دوست، رفیق
مترادف و متضاد
ami
camarade
campagne
pote
1.Je sors avec une copine ce soir.
1. امشب با یکی از دوستهای دخترم بیرون میروم.
2.Les copains et les copines de ma fille
2. دوستهای پسر و دوستهای دختر دخترم
2
دوستدختر
معشوقه
مترادف و متضاد
compagne
petite amie
1.Je l’ai vue avec son copine.
1. او را با دوستدخترش دیدم.
2.Je ne savais pas qu’il avait une copine.
2. نمیدانستم که دوستدختر دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
copilote
copieux
copieusement
copieur
copier-coller
coproduction
copropriétaire
copropriété
coprésident
copyright
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان