خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوتاه
2 . زمین تنیس
3 . خلاصه
4 . کم
[صفت]
court
/kuʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: courte]
[جمع مونث: courtes]
[جمع مذکر: courts]
1
کوتاه
مختصر
un voyage/les cheveaux...court(es)
سفری/موهایی...کوتاه
1. C'est un court documentaire sur l'évolution des sports urbains.
1. این یک مستند کوتاه درباره تحول ورزش شهری است.
2. Je vais à Paris pour un court séjour.
2. من به "پاریس" برای اقامتی کوتاه می روم .
3. Les cheveux courts lui allaient bien.
3. موهای کوتاه خیلی به او می آمد.
la mémoire/le but... à court terme
حافظه/هدف...کوتاه مدت
[اسم]
le court
/kuʀ/
قابل شمارش
مذکر
2
زمین تنیس
1.Les joueurs de tennis se sont avancés sur le court.
1. بازیکنان تنیس در زمین پیشروی کردهاند.
[قید]
court
/kuʀ/
قابل مقایسه
3
خلاصه
tourner court une histoire/une expérience/une conversation...
داستانی/تجربهای/گفتگویی...را خلاصه کردن
soyez court !
حرفتان را خلاصه بگوئید.
4
کم
کمبود
à court de quelque chose
در مضیقه چیزی [کمبود چیزی]
Je suis à court de l'argent.
من کمبود پول دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
coursier
courses
course à pied
course effrénée
course de relais
court métrage
court-circuit
courtier
courtisan
courtiser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان