خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مداد
[اسم]
le crayon
/kʀɛjɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
مداد
1.L'enfant a pris un crayon et a dessiné un arbre.
1. بچه یک مداد برداشت و یک درخت کشید.
2.La pointe de mon crayon est cassée.
2. نوک مدادم شکسته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
crawl
cravate
cravache
cratère
crasseux
crayon de couleur
credo
crescendo
cresson
creuser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان