خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حد و مرز (چیزی را) تعیین کردن
[فعل]
délimiter
/delimite/
فعل گذرا
[گذشته کامل: délimité]
[حالت وصفی: délimitant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
حد و مرز (چیزی را) تعیین کردن
محصور کردن، محدود کردن
1.Nous plantons une haie pour délimiter le terrain.
1. برای محصور کردن زمین پرچین میسازیم.
2.Plusieurs arbres délimitent le périmètre du parc.
2. چندین درخت حد و مرز محدودهی پارک را تعیین میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
délier
délictueux
délicieux
délicieusement
délice
délinquance
délinquant
déliquescence
délirant
délire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان