1 . خارش داشتن 2 . تمایل داشتن (به چیزی)
[فعل]

démanger

/demɑ̃ʒˈe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: démangé] [حالت وصفی: démangeant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خارش داشتن خاریدن

  • 1.Le bras lui démange.
    1. دستانش می‌خارد.

2 تمایل داشتن (به چیزی) خواستن

  • 1.Ça me démange de lui dire son fait.
    1. تمایل دارم کارش را به او بگویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان