خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گذاشتن
2 . ارائه دادن (حقوقی، اداری)
3 . رساندن
4 . واریز کردن
5 . عزل کردن
6 . نشستن (گردوخاک، لرد و...)
7 . تهنشین کردن
8 . سپردن
[فعل]
déposer
/depoze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déposé]
[حالت وصفی: déposant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گذاشتن
قرار دادن
مترادف و متضاد
mettre
poser
déposer quelque chose
چیزی را گذاشتن
1. Déposez le paquet sur la table.
1. بسته را روی میز بگذارید.
2. J'ai déposé le vase sur la table, tu l'as vu ?
2. من گلدان را روی میز گذاشتم، دیدیش؟
2
ارائه دادن (حقوقی، اداری)
تحویل دادن
formal
مترادف و متضاد
adresser
déposer une réclamation/une pétition...
شکایتی/دادخواستی... ارائه دادن [تحویل دادن]
1. Il dépose plainte après son agression.
1. او پس از خشونتش، یک شکایت هم ارائه میدهد.
2. Le facteur a déposé une lettre recommandée à l'étudiant.
2. پستچی نامه ارزشیابی را به دانشجو تحویل داد. [ارائه میدهد]
3. Les citoyens ont déposé une pétition contre les plans du gouvernement.
3. شهروندان علیه برنامههای دولت دادخواستی ارائه دادند.
3
رساندن
پیاده کردن
مترادف و متضاد
conduire
laisser
reprendre
déposer quelqu'un
کسی را رساندن [پیاده کردن]
1. Elle m'a déposé au bureau avant de faire sa tournée.
1. پیش از اینکه تور هنریاش را انجام دهد، مرا تا اداره رساند.
2. Je vous dépose à la gare ?
2. در ایستگاه راهآهن پیادهتان کنم؟
4
واریز کردن
به حساب ریختن
مترادف و متضاد
mettre
verser
déposer de l’argent
پول واریز کردن
1. J'ai déposé de l'argent sur mon compte d'épargne.
1. در حساب پساندازم پول واریز کردم.
2. Veuillez déposer 2000 dollars pour ouvrir un compte.
2. لطفا 2000 دلار واریز کنید تا حسابتان را باز کنم.
5
عزل کردن
برکنار کردن، خلع کردن
مترادف و متضاد
démettre
destituer
déposer quelqu'un
کسی را عزل کردن
1. Le Congrès a déposé le président.
1. کنگره رئیسجمهور را عزل کرد.
2. Le Premier ministre a déposé le ministre de la Défence hier matin.
2. دیروز صبح، نخستوزیر، وزیر دفاع را خلع کرد.
6
نشستن (گردوخاک، لرد و...)
رسوب کردن، تهنشین شدن
(se déposer)
la poussière/la lie... se déposer
گردوخاک/لرد... تهنشین شدن
1. La lie se dépose au fond de la bouteille.
1. لرد ته بطری تهنشین میشود.
2. La poussière se dépose partout.
2. گردوخاک همه جا نشستهاست.
7
تهنشین کردن
به جا گذاشتن
déposer des boues
گلولای را تهنشین کردن
La rivière dépose des boues dans son lit.
رودخانه در بسترش گلولای را تهنشین میکند.
8
سپردن
به امانت گذاشتن
déposer quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی سپردن
1. Il avait déposé ses clefs à sa copine.
1. کلیدهایش را به دوستش سپرد.
2. J’ai déposé mon sac à la consigne.
2. من کیفم را به دفتر امانات سپردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
déposant
déporté
déporter
déportation
dépopulation
dépositaire
déposition
déposséder
dépotoir
dépouille
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان