1 . گذاشتن 2 . ارائه دادن (حقوقی، اداری) 3 . رساندن 4 . واریز کردن 5 . عزل کردن 6 . نشستن (گردوخاک، لرد و...) 7 . ته‌نشین کردن 8 . سپردن
[فعل]

déposer

/depoze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déposé] [حالت وصفی: déposant] [فعل کمکی: avoir ]

1 گذاشتن قرار دادن

مترادف و متضاد mettre poser
déposer quelque chose
چیزی را گذاشتن
  • 1. Déposez le paquet sur la table.
    1. بسته را روی میز بگذارید.
  • 2. J'ai déposé le vase sur la table, tu l'as vu ?
    2. من گلدان را روی میز گذاشتم، دیدیش؟

2 ارائه دادن (حقوقی، اداری) تحویل دادن

formal
مترادف و متضاد adresser
déposer une réclamation/une pétition...
شکایتی/دادخواستی... ارائه دادن [تحویل دادن]
  • 1. Il dépose plainte après son agression.
    1. او پس از خشونتش، یک شکایت هم ارائه می‌دهد.
  • 2. Le facteur a déposé une lettre recommandée à l'étudiant.
    2. پست‌چی نامه ارزشیابی را به دانشجو تحویل داد. [ارائه می‌دهد]
  • 3. Les citoyens ont déposé une pétition contre les plans du gouvernement.
    3. شهروندان علیه برنامه‌های دولت دادخواستی ارائه دادند.

3 رساندن پیاده کردن

مترادف و متضاد conduire laisser reprendre
déposer quelqu'un
کسی را رساندن [پیاده کردن]
  • 1. Elle m'a déposé au bureau avant de faire sa tournée.
    1. پیش از اینکه تور هنری‌اش را انجام دهد، مرا تا اداره رساند.
  • 2. Je vous dépose à la gare ?
    2. در ایستگاه راه‌آهن پیاده‌تان کنم؟

4 واریز کردن به حساب ریختن

مترادف و متضاد mettre verser
déposer de l’argent
پول واریز کردن
  • 1. J'ai déposé de l'argent sur mon compte d'épargne.
    1. در حساب پس‌اندازم پول واریز کردم.
  • 2. Veuillez déposer 2000 dollars pour ouvrir un compte.
    2. لطفا 2000 دلار واریز کنید تا حسابتان را باز کنم.

5 عزل کردن برکنار کردن، خلع کردن

مترادف و متضاد démettre destituer
déposer quelqu'un
کسی را عزل کردن
  • 1. Le Congrès a déposé le président.
    1. کنگره رئیس‌جمهور را عزل کرد.
  • 2. Le Premier ministre a déposé le ministre de la Défence hier matin.
    2. دیروز صبح، نخست‌وزیر، وزیر دفاع را خلع کرد.

6 نشستن (گردوخاک، لرد و...) رسوب کردن، ته‌نشین شدن (se déposer)

la poussière/la lie... se déposer
گردوخاک/لرد... ته‌نشین شدن
  • 1. La lie se dépose au fond de la bouteille.
    1. لرد ته بطری ته‌نشین می‌شود.
  • 2. La poussière se dépose partout.
    2. گردوخاک همه جا نشسته‌است.

7 ته‌نشین کردن به جا گذاشتن

déposer des boues
گل‌ولای را ته‌نشین کردن
  • La rivière dépose des boues dans son lit.
    رودخانه در بسترش گل‌ولای را ته‌نشین می‌کند.

8 سپردن به امانت گذاشتن

déposer quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی سپردن
  • 1. Il avait déposé ses clefs à sa copine.
    1. کلیدهایش را به دوستش سپرد.
  • 2. J’ai déposé mon sac à la consigne.
    2. من کیفم را به دفتر امانات سپردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان