خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خشک کردن
2 . پاک کردن
3 . تحمل کردن
4 . رنج کشیدن
[فعل]
essuyer
/esɥije/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: essuyé]
[حالت وصفی: essuyant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خشک کردن
1.J'essuie les verres avec un chiffon propre.
1. من لیوانها را با یک پارچه تمیز خشک میکنم.
2.Laver et essuyer la vaisselle.
2. شستن و خشک کردن ظرفها.
2
پاک کردن
تمیز کردن
3
تحمل کردن
تاب آوردن
4
رنج کشیدن
رنج بردن
تصاویر
کلمات نزدیک
essuie-tout
essuie-mains
essuie-glace
essouffler
essoufflement
est
est-ce contagieux ?
estafette
estampe
estamper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان