خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شوخی
2 . نمایش خندهدار
3 . مایه شکمپر
[اسم]
la farce
/faʀs/
قابل شمارش
مونث
1
شوخی
مزاح
1.Il aime beaucoup faire des farces à ses amis.
1. او خیلی دوست دارد با دوستانش شوخی کند.
2.Mes amis m'ont fait une farce.
2. دوستانم با من شوخی کردند.
2
نمایش خندهدار
نمایش کمدی
1.La plupart des pièces de Molière sont des farces.
1. بیشتر نمایشنامههای "مولیر" نمایشهای خندهدار هستند.
3
مایه شکمپر
ملات
1.Elle remplit le poulet d'une farce aux champignons.
1. او مرغ را با یک مایه شکمپر قارچی پر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
farandole
faramineux
faon
fao
fantôme
farceur
farcir
fard
fard à joues
fard à paupières
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان