خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برنده شدن
2 . فرا گرفتن
3 . بدست آوردن
4 . صرفهجویی کردن
[فعل]
gagner
/gaɲe/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: gagné]
[حالت وصفی: gagnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برنده شدن
بردن
مترادف و متضاد
remporter
1.Notre équipe a gagné.
1. تیم ما برد.
gagner un jeu/un loterie...
بازی/بختآزمایی... را بردن
1. J'aimerais gagner à la loterie un jour.
1. دوست دارم یک روز لاتاری ببرم.
2. J'essaie de gagner ce concours.
2. سعی دارم این مسابقه را ببرم.
gagner un concours/un procès...
کنکور/پروسهای... را پذیرفته شدن
2
فرا گرفتن
گرفتن
مترادف و متضاد
envahir
s'étendre
toucher
s'éloigner
gagner par une peur/une émotion...
ترس/احساسات... فراگرفتن
Il a été gagnée par l'émotion.
احساسات او را فراگرفت.
gagner quelqu'un
کسی را فرا گرفتن
Le sommeil, le froid me gagne.
خواب و سرما مرا فرامیگیرد.
gagner quelque part
جایی را فرا گرفتن
La tempête gagne l'intérieur du pays.
طوفان کل کشور را فرامیگیرد.
3
بدست آوردن
کسب کردن
مترادف و متضاد
acquérir
conquérir
décrocher
manquer
perdre
1.Le vin gagne en vieillissant.
1. شراب با گذر زمان بدست میآید. [خوب میشود.]
gagner une salaire/un revenu...
درآمدی/حقوقی...بدست آوردن
gagner sa vie
روزی خود را بدست آوردن
gagner quelque chose
چیزی را بدست آوردن
Il y gagne un meilleur poste.
از آنجا یک مقام خوب بدست آورد.
gagner un avantage
مزیتی را بدست آوردن
Elle a gagné la confiance de tous.
او اعتماد همه را بدست آورد.
4
صرفهجویی کردن
پسانداز کردن
مترادف و متضاد
économiser
épargner
gagner du temps/de l'argent...
در زمان/پول... صرفهجویی کردن
1. Lorsque j'y vais en voiture, je gagne dix minutes.
1. از وقتی که با ماشین به آنجا میروم، ده دقیقه زمان صرفهجویی میکنم.
2. Si vous mettez l'armoire ici, vous gagnerez de la place.
2. اگر مبل را اینجا بگذارید، در فضا صرفهجویی خواهید کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
gagne-petit
gagne-pain
gagnant
gageure
gager
gagner du temps
gagner sa vie
gagner un salaire mirobolant
gagneur
gai
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان