خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگهبان
[اسم]
le gardien
/gaʀdjɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: gardiens]
[مونث: gardienne]
1
نگهبان
محافظ، گارد
1.Chaque entreprise a ses gardiens de nuit.
1. هر شرکت نگهبانهای شب خود را دارد.
2.Le gardien ferme le portail de l'école tous les soirs.
2. نگهبان هرعصر درب مدرسه را میبندد.
تصاویر
کلمات نزدیک
gardez la monnaie.
garderie
garder une poire pour la soif
garder le moral
garder le lit
gardien de but
gardiennage
gardienne
gardon
gardé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان